قدم هایت را آهسته بردار پری دریایی
به ساحل انسانها خوش آمدی
دلت را دریایی نگه دار
اینجا شهر است نه پشت دریا
قایقی اگر داری جا بگذار
عاشقانه برگرد به دریا
شهر با تمام آهنی بودنش تو را خورد خواهد کرد
شهر چراغ دارد آن هم قرمز
حسام الدین شفیعیان
قدم هایتان را آهسته بردارید آدمها
ساحل سکوتی عمیق دارد
کمی برایشان ساز بزنید
دیگر نهنگ هابیدار نمیشوند
سکوت کنید آدمها
نهنگ هاخوابیده اند
حسام الدین شفیعیان
شاعر خواب های دلتنگی
رویاهای قصه ی دلتنگی
تواریخ تاریخ بدون سال
سالهای قصه ی دلتنگی
پنجره ی رو به شهری آهن
آهن های قصه ی دلتنگی
کارناوال شهرنشینی بوق ممتد ترمز روی کلمات
هجایای کشیده از درد دلتنگی
ماضی بعید قصه دیروزها
فعل حال قصه امروز دلتنگی
خاطرات خیس باران زده سال شمسی
قمری زدور شعر منظومه مثنوی دلتنگی
تالاب غرق شدن کلمات بی برگی
زیر سایه سار درختان تکیده از قصه بی برگی
شاعر-حسام الدین شفیعیان
ای مسافر تنهایی
روی پیچک ماه سیاره ی آدمک های خیالی
شعری که میبرد مرا در پیله خود بر سوار سروده ی بارانی
جایی که سوت سوتک فلوت غار درون بیشه های بی فردایی
سکوت سمفونی درون خود شکستن ها
پتک درون بذر روشنایی
ساختار ماضی بعید برای فعل حال از هجایای پتک جمله انگیز
روح زمین خسته از درون نخ درون بادبادک باد های دریای شمالی ترین رویا
شهری بر پایه آجر درون قلب بیداری
خواب انگیز ترین لالایی شعر من برای مادری که دارد نغمه بیداری
بافتنی سرما انگیز خستگی زمستانی
قوهای خیالی شهر خیالی قصه خیالی
رویایی که درون قفس درد از نفس برای فریاد های درون شب های دلتنگی
شعر مرا با قهوه تلخی آمیخته ای شکر ندارم اما مرحم در خود بیداری
نقطه نقطه خون انگیز اشتراک دردو مرحم برای نغمه بیداری
ریزش ساختمان رویش فصلی نو
پایه قوی نریختن استوار روی درون بعد یقین
من به فردا میاویزم شمع را
پروانه وار میچرخم درون شعر را
اینجا سکوت خلوت بردن اسم در پرواز برای بادبادک ها
طلوعی که خلوت شد شعر خلوت نشین شب های دلتنگی درون انگیز
حسام الدین شفیعیان
/سمفونی برکه/