برای قصیده ها تنهایی
برای شعر من کنج اتاقی کلماتی بارانی
قصه از کاشتن بذری آغاز شد
منو شبو شعرو قصیده طوفانی
..
مثال عصر رنسانسی
یک قصیده اساسی
یک شعر تانک تانک قلم تانک اسباب بازی
یک عروسک خیمه شب بازی
وای چه مدل برندو عطر انگار تاریخ وسواسی
شعرم را تن قصیده باز نشده تنگ کنار عطر وری وری ورساچی
موتسارت گوش میکنی یا بتهوون یا کتاب شازده بزرگ یا بی نوشتاری
داستان کوک شده قصه عصر پسامدرن و قدمت اساسی
قدت چند مترو یکمی آهن بدنت کم اما سقف خانه روی شیروانی
ملکه با کالسکه دوچرخه و موتور سیکلت وای چه رمانتیکو شیکو قرن چند و بیست
کوچه ها خط کشی مرغ ها و شینسل روی باربیکیو رقص پاچین با دورچین اساسی
بوی کباب سماق دلو آتیشو عشق رنسانسی خیالی ازدواج با سیندرلا توی خاطرات آناستازیا مدرنیته از نقاشی
یک تن ماهی نبود باز کن تنگ دلت را روی پنت هاوس دفتر نقاشی نشد بکشی خط بزن روی دفاتر کاشی های نقاشی
مونالیزا رو بخندون اگر گریه کرد تقصیر نقاش بود ولی میکشم برایش دختر کبریت فروش با لبخند و گریه با هم همین نقاشی
گفتی چی شد گفتم نشد که مثل اون بکشم اما شد کبریت و چوب شور انگار آدم بود شد وسط نقاشی با شعرم تلخو خنده از نقاشی
حسام الدین شفیعیان
چراغ مطالعه روی میز خاک خورده
کاغذهای باطله از روزانه های تاب خورده
تاب بلند روی تپه ی تاب انگیز
آدمک های نیمکره اینور شعرو آنور شعر
سوت دست هورا اشک غم های هیولایی
دودمان دود گرفته از شعر میشد
تاریخ روی میخک تنهایی
روی فرش شعر قرمز ایست بود
چند تکان محکم شعر بیداری
ناسروده ترین قصیده پائیز بود
جایی فراسوی سوسوی چراغ شهر فردایی
قصه تلخ قهوه ای ناخورده
کامو کام جرعه جرعه تاخورده
حسام الدین شفیعیان
سوت سوت سوت ایست ممتد شعر
شهر خواب از شعر شعر خواب از شهر
تکان تکان شعر را بتکان
بر روی واژه نقطه نقطه هست نکته
مغز بادامی که تلخی شعر دارد
شیرینی از کام شعر انگیز دارد
تابلوی سیاه زده از گوشه عکسی
عکس های خواب زده خواب زدگان زندگان
شعر تاریخچه کهن عصر مدرن
ابیات تازه از تراشه های نوک مدادی
مداد کیبوردی مداد غیر کاغذی
شعر روزنامه های دیروز
دیروز در پس امروز
فردا نگارنده از قصه های تابانی
شعری از جوشش نثر از پیچک جملات
فراسوی طاقچه از خاک شعر
درون شعر تکانی خفته
خفته از سرود سرود سرود
فاصله شعر نقطه دارد
چند شعر فاصله نجومی از سیاره آدمک ها
حسام الدین شفیعیان
عصر تمام تاریخ بود
ظهر شعر انگیز غروب تاریخی
میان شب شعر برای شاعری خسته
یا میان روز شعری دل خسته
کلمات شاعری شدن که میبافت بر دل خود کوک زندگی
سرفصل وصله از بهار زندگی
متساوی از دو قطب بر زمین
و تساوی از نیمکره از شعر بر زمین
پر از گشودن شعر تا سطر اول کلمه از بند جمله
خطوط منحنی از شعر میشد زندگی
یا ریلی از اشعاری در خود بر زندگی
حسام الدین شفیعیان
قصه شب غزلی از صبح داشت
زان پس صبح طلوعی دگری را میداشت
زان زپس روز زنو از روزی
روزی از روز دگر از روزی
بود شهری در دل قصه دگر
قصه های زین پسو غصه دگر
ماه در آینه خورشید میشد
خورشید فلک را دور گردان میشد
زان زروزی زبعد از روزی
شبو شبهای دگر آمدو رفت
قصه آمدنو رفتن ما اینگونه
بر چرخ فلک قصه همی گردش نو
زین پسو پس زفردایو زفرداها دگر از روزگار
نقطه همی زسطر جمله همی سطر به سطر نو میشد
نو زپس روز دگر دیروز بود
ماضی از بعید خود حال میشد
قصه شب چو خوانا میشد
در پس روز دگر روز دگر سطر به سطر شعر میشد
شاعرانه در دل قصه تپید نوری نو
نور از قصه همی نو میشد
شعر از واژه دگر بارش بارانی شد
قصه در رنگین کمان شور میشد
شور خود واژه روشنایی از نور میشد
آخر نقطه سر خط چو شعر نو میشد
حسام الدین شفیعیان