خانه عناوین مطالب تماس با من

((✍ ✎بلاگ✏ ✐))

((✍ ✎بلاگ✏ ✐))

دسته‌ها

  • عکاسی 1878
  • فیلمبرداری 70
  • شعر 26
  • عکس شخصی 36
  • داستان 33
  • طنزنویسی 12
  • عکس نویسی 13
  • کلیپ 20
  • حسام الدین شفیعیان 7
  • گوناگون 11
  • ✝عیسی مسیح- مسیحیت✝ 100

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • آخرین یادداشت خوش آمدید
  • آیاتی از کتاب مقدس
  • آیاتی از کتاب مقدس
  • آیاتی از کتاب انجیل
  • آیاتی از کتاب انجیل
  • Carlo Acutis-کارلو آکوتیس
  • Carlo Acutis
  • Carlo Acutis
  • Carlo Acutis
  • واتیکان

بایگانی

  • دی 1400 2207

جستجو


آمار : 5037 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • زمانی برای مرگ چهارشنبه 15 دی 1400 14:30
    وقتی کاترین آخرین جمله رو روی تخته سیاه کلاس نوشت هیچکس فکر نمی کرد که چه حادثه ای رخ داده که اینجوری دخترک چهارده ساله با موهای حنایی قد کوتاه..لاغر اندام کلاسشان در مقابل معلم پیر و بد اخلاق مدرسه آقای کارفیکس تونسته باشه با این جرعت و جسارت در لحظه ای که همه این فکر را می کردند که اون می خواد جواب تقسیم را بنویسد...
  • قطار شماره123-3 چهارشنبه 15 دی 1400 14:30
    برف زمین را سفید پوش کرده..بچه ها به دنبال آدم برفی درست کردن هستند. قطار به آرامی شروع به حرکت می کند..هویج و کلاه بافتنی رنگو رو رفته ی سر به سر گذاشته ی سفیدی رنگی بی رنگی.دانه های ریز بی رنگ و سفیدی زمین تشنه و نیمکت آبی ایستگاه خلوت. بچه ها با دیدن قطار به دنبال آدم برفی ها می دوند و دست تکان دادن های آرام و تند...
  • کافه تاریکی چهارشنبه 15 دی 1400 14:29
    صندلی گرد و میزد گرد یک قهوه اسپرسو و مردی شبیه به هیچ یک از مشتری ها .همیشه همونجا میشینه. از نظر خودش تنها بازمانده ی نسل خودشه. نسلی که فقط خودش مونده از خودش. گاهی چند بار فنجون خالی رو میبره و میاره پایین. همیشه چند بار صدا میکنه تا یکی بیاد ببینه چرا فنجون خالیه. از نظر اون میدانی که روبروی کافه هست. یه برجه که...
  • قطار شماره 123-داستان شماره6 چهارشنبه 15 دی 1400 14:29
    پسرک به بقالی میرود ،همان بقالی نزدیک به ایستگاه.یک وزنه کوچک و کاغذی که پر از تخمه میشود.از روی ریل رد میشود و به گوشه میرود و می شیند.تخمه هایی که خشاب وار به هوا پرتاب میشوند و شکسته میشوند.و گوشه ی ساقه ی گندم روی زمین مینشیند.زمین و ریل و قطاری که نزدیک میشود.روی ریل صدای حرکت قطار و مسافرانی که از پنجره بیرون را...
  • قطار شماره 123-داستان شماره7 چهارشنبه 15 دی 1400 14:28
    قطار به آرامی به حرکت می افتد.و از ایستگاه اول که مسافران با دست خداحافظی میکنند و دستهایی که تکان میخورد نم باران روی شیشه رنگین کمان سایه میشود.و دست ها پایین میروند.کوپه در حال تکان خوردن آرام میشود و آب یخ موجش را به آرامی در خود درون لیوان پر میشود و مسافری که روزنامه میخواند و صفحات ورق میخورد و نگاه به بالا و...
  • (زنی در ایستگاه) چهارشنبه 15 دی 1400 14:28
    زن از جایش بلند میشود زیر گاز را کم میکند.جلوی اینه می ایستد و دستی بر صورتش میکشد.و کفش های مشکی با پاپیون فیروزه ایش را پا میکند.و دسته گل.چند خیابان را رد میکند.و ایستگاه اتوبوس.روی سکوی چوبی مینشیند.ساعتش را نگاه میکند.2 بعد ظهر است.چند اتوبوس میایندو میروند.نگاهش به زن و شوهری می افتد که بچه اشان را میبوسند و از...
  • اینجا آسمان زیبا هست... چهارشنبه 15 دی 1400 14:27
    پشت پنچره می ایستدو نگاه میکند.چند کبوتر در هوا چرخ زنان میچرخندو میان میشینند روی بالکن کوچکی که کودکی با لباس آبی پشت آن ایستاده است. آهای کبوترا سلام کجا میرید منم ببرید من اینجا دلم گرفته نگاه کنید من موهامو زدم خیلی دلم میخواد موهام رو شونه کنم اما نمیشه. کبوترها بلند میشوند و در هوا در اسمان آبی میچرخند. راستی...
  • ((کنار خیابان..روی یک بلندی)) چهارشنبه 15 دی 1400 14:27
    ((کنار خیابان..روی یک بلندی)) برق آشپزخانه را روشن می کند.از یخچال قوطی نوشابه زرد را به داخل لیوان می ریزد و به همراه نصف پیتزا روی اپن قرار میدهد.دختر بچه ای خوشحال با اسباب بازی های جدیدش بازی میکند..عروسکی که آواز عربی ای سر میدهد و دستش را بالا و پایین میکند.با دامن چین دار و کفش های پاشنه دار می خندد..عروسک...
  • ((رویای پنهان)) چهارشنبه 15 دی 1400 14:26
    صدای در کتری که داشت خودش رو می زد و نسیم بهاری و قاب عکس گوشه ی اتاق و پیرزنی که خیره به عکس نگاه می کردهمه و همه منو به این سمت از زندگی می کشید که با هم بودن و دیگر برای همیشه از هم جدا بودن را در ذهنم مجسم می کرد با گذری به کودکی خودم را می دیدم که بدون هیچ دغدغه ای در حال بازی کردن و کندن گیلاس از درخت و خواندن...
  • قطار شماره 123/داستان شماره/1/ چهارشنبه 15 دی 1400 14:26
    داستان شماره 1 قطار شماره 123 قطار به آرامی شروع به حرکت می کند ..ایستگاه اول واگن های آبی با یک خط سبز به شماره123... رد می شود رد می شود رد می شود..نرده های آبی.چندبچه.گربه ای که می لنگد...بچه ها برای مسافران زبان درازی می کنند.کوپه32-پسری جوان شصتش را به آنها نشان می دهد.کوپه32-پیرمردی در حال حل کردن جدول روزنامه...
  • داستان شماره2/قطار شماره123/ چهارشنبه 15 دی 1400 14:26
    قطار شماره123 داستان شماره2 قطار به آرامی شروع به حرکت می کند..ایستگاه اول واگن های آبی با یک خط سبز به شماره123... رد می شود رد می شود رد می شود..نرده های آبی.پیرمردی در حال دست تکان دادن است.پوست نارنگی .مقداری آب یخ..پیرمرد صورتش را می گیرد و به زمین می افتد.کوپه14-چند جوان موتراشیده با کلاه های هم رنگ یکی دفترچه...
  • /قصه زندگی ها/ چهارشنبه 15 دی 1400 14:25
    مرد کنار قفسه کتاب می ایستد و میگردد کتابها را ورق میزند.و کتاب زرد رنگی را بر میدارد,,باز میکند صفحه اول خالی صفحه دوم خالی صفحه سوم خالی,کتاب را میبندد و دوباره باز میکند,صفحه اول خودش صفحه دوم زندگیش صفحه سوم خاطراتش باز میبندد,و باز میکند خالیست,کتاب را بر میدارد و سمت صندوقدار میرود و قیمت کتاب را میپرسد.فروشنده...
  • دوفنجان قهوه ی سرد چهارشنبه 15 دی 1400 14:24
    دوفنجان قهوه ی سرد یک میز کوچیک با یک شیشه گرد و عکسی از قهوه..دوتا شمع سفید که آب شدنشون باعث شده دوتا تپه ی سفید کنار شمع خودنمایی بکنه همش بخاطر اینه که من با یک دوست قدیمی بشینمو صحبت بکنم.سالهاست ندیدمش یعنی حدود ده و دوازده سال پیش تو فصل زمستون با هم خداحافظی کردیم اون قرار شد بره پیش پدر و مادرش اونور و من هم...
  • ((آسمان گاهی صاف..گاهی ابری)) چهارشنبه 15 دی 1400 14:24
    کنار کاشی های مات و سیاه نشسته و با نوک انگشتانش با رنگ سیاه و آبی مات.. توده های ابر و آسمان کدری را نقش میدهد و کف دستش را رنگین کمانی میکند. گفتم که زیاد نمیتونیم نگهش داریم برامون دردسر میشه. چاره ای نداریم باید هر جور شده تا فردا صبر کنیم. چند دانه چوب کبریت سوخته را از زمین بر میدارد..یکی را نصفه میکند و آن یکی...
  • یک روز جمعه چهارشنبه 15 دی 1400 14:23
    ساعت ده صبح با نسیم دلنگیز بوی غلیظ دود که با استشمام آن در خواب ریه هایم را ورزش کامروایی به سوی مرگ داده ام از خواب هشت ساعته ی عذاب جسم که بوسیله ی آن هر روز دندانهایم را کوتاهتر به سانتی متر و میلیمتر می دهم و این آرامش روح را به جهنم این دنیا که هر شب باید به سمت آن بروم تا صبح با سردرد هدیه شده از خواب دیشبم...
  • قطار شماره 123-4 چهارشنبه 15 دی 1400 14:23
    قطار شماره 123/داستان شماره4/ قطار به آرامی شروع به حرکت می کند..ایستگاه اول واگن های آبی با یک خط سبز به شماره 123...رد می شود رد می شود رد می شود..نرده های آبی .چندزن و مرد و چند بچه قدو نیم قد.. سگ ولگردگوشه دیوار نگاهش به سگ نگهبانی است که چشمانش از بین در آهنی خیره شده به گوشه دیوار..نگاه سگ به سگ..ظرفی غذا..گوشت...
  • قطار شماره123 چهارشنبه 15 دی 1400 14:23
    قطار شماره123 /ایستگاه آخر/ سریع می رودو آرام می ایستد .گاهی به آرامی تلق تلق می کند و گاهی به سرعت از تمام زندگی ای که در جریان هست رد می شود.مناظری زیبا پنجره هایی هستن رو به قطار و آدمک هایی مصنوعی کنار یک چارچوب و یک پنجره پشت یک حصار و رو به یک دنیا تنها قطارست که از پیچ و خم ها رد می شود و قطار ها هستن که از...
  • (از اینجا که من میبینم) چهارشنبه 15 دی 1400 14:22
    (از اینجا که من میبینم) دور میدانی که تمام بلوار رو پیش روم میزاشت ایستاده بودم، انگاری که سالها بود که گم شده بودم. حرفها رو میشنیدم و صدای بوق های ممتد تاکسی ای که داشت با بوق مسافر رو قبل از اینکه بخواد مسیرش رو بفهمه سوار میکرد.همه ی اتفاقات ساده پیرامونم داشت خیلی عادی اتفاق می افتاد.ولی حضور خودم رو اونجا احساس...
  • عکاس-حسام الدین شفیعیان چهارشنبه 15 دی 1400 05:38
  • عکاس-حسام الدین شفیعیان چهارشنبه 15 دی 1400 05:36
  • عکاس-حسام الدین شفیعیان چهارشنبه 15 دی 1400 05:36
  • عکاس-حسام الدین شفیعیان چهارشنبه 15 دی 1400 05:31
  • عکاس-حسام الدین شفیعیان چهارشنبه 15 دی 1400 05:31
  • عکاس-حسام الدین شفیعیان چهارشنبه 15 دی 1400 05:27
  • عکاس-حسام الدین شفیعیان چهارشنبه 15 دی 1400 05:23
  • عکاس-حسام الدین شفیعیان چهارشنبه 15 دی 1400 05:22
  • عکاس-حسام الدین شفیعیان چهارشنبه 15 دی 1400 05:22
  • عکاس-حسام الدین شفیعیان چهارشنبه 15 دی 1400 05:21
  • عکاس-حسام الدین شفیعیان چهارشنبه 15 دی 1400 05:21
  • عکاس-حسام الدین شفیعیان چهارشنبه 15 دی 1400 05:20
  • 2207
  • 1
  • ...
  • 5
  • 6
  • صفحه 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 74