-
عصر زندگی
سهشنبه 14 دی 1400 23:10
عصر تمام تاریخ بود ظهر شعر انگیز غروب تاریخی میان شب شعر برای شاعری خسته یا میان روز شعری دل خسته کلمات شاعری شدن که میبافت بر دل خود کوک زندگی سرفصل وصله از بهار زندگی متساوی از دو قطب بر زمین و تساوی از نیمکره از شعر بر زمین پر از گشودن شعر تا سطر اول کلمه از بند جمله خطوط منحنی از شعر میشد زندگی یا ریلی از اشعاری...
-
/شهری در دل قصه/
سهشنبه 14 دی 1400 23:07
قصه شب غزلی از صبح داشت زان پس صبح طلوعی دگری را میداشت زان زپس روز زنو از روزی روزی از روز دگر از روزی بود شهری در دل قصه دگر قصه های زین پسو غصه دگر ماه در آینه خورشید میشد خورشید فلک را دور گردان میشد زان زروزی زبعد از روزی شبو شبهای دگر آمدو رفت قصه آمدنو رفتن ما اینگونه بر چرخ فلک قصه همی گردش نو زین پسو پس...
-
/کوچه دلتنگی زمین/
سهشنبه 14 دی 1400 23:05
پنجره نورفشان خورشید میخندید باران نغمه شدو خوش بارید غزل از سرو شدو آسمان دلتنگ بود شعر گم گشتو شاعر همی گم میگشت در پی کوچه ی تردید کمی باران بود ماه از پس پرده چرا نالان بود غم برایش کمی لالایی شعر برایش کمی حرف میشد قصه سرفصل غرلهای دل او میشد حسام الدین شفیعیان
-
بارش کلمات-میان زندگی-در فصلی نو
سهشنبه 14 دی 1400 23:00
بباران بیت بیت این غزل را بخوانا بیت بیت این غزل را برانا و بدانایی برانی براندن در غزل شعری چکانی چکاندم هم غزل هم شعر دیگر قلم تق تق کنان بود تیر دیگر بتیر از این غزل فکری دگر شو بخوانو جملگی فکری دگر شو ======= میان زندگی فصلی اقاقی اقاقی جملگی فصلی خزانی خزان در بر پائیز تا بهاران به گل خو میکند فصلی قطاران...
-
شورانگیز-شب شکن-شهر قصه ای دگر...
سهشنبه 14 دی 1400 22:58
مروارید چون به صدفهایی دل بسته در خود بر صدف از این شعر گل بسته میرانی و میخوانی از این بیت غزلها شور انگیز بشو تا بخوانی سرفصلها ========= میان هفت سپر تا دور گردون بیا تا جمله خوان از شعر بخوانیم غزل را وصف در شعر جمله خوانیم برای یکدگر مرحم شویم ما میان شب شکن خورشید بگردیم =========== برای شهر آواز میداد کلاغی قصه...
-
/نثر بر پیچک بر مهر ورزیدن/
سهشنبه 14 دی 1400 22:54
خان به خانو سطرو سطر برگ صد از برگ دگر دفتر از یک به صد سطر به خوانی چو به سطری چو تفکر بکنی چون تراوش به ذهن از تفکر بکنی خود تراشیو تراوش زافکار زبهتر بنمایی چون نمایی زخود در درون خود نمای برون از درون تراشیدن از مهر ور به سمتی به شمالو جنوبو مغربو مشرقی مشرق از هر طرف چون بنگاری نگاری چو شرفمند به دیدن بر جهان چه...
-
/قطعه ای برای سرودن/
سهشنبه 14 دی 1400 22:52
چند بلوک و چند چهارراه هیاهوی خاموش عکس کودکان در خاک صدای گریه صدای خنده صدای مات زنده ها برای تابوت ها عجیب سکوتی دارند مردگان انگار با خود تمام ارزوهایشان را به خواب برده اند حسام الدین شفیعیان
-
/پشت پرچین اقاقیها/
سهشنبه 14 دی 1400 22:51
دل دلکنان دل بطلب که دلی داری دست آری از دست برون یا که خودت گلی داری زدست زخم بر قلب زدن کار همی آسان بود کاشت آن گل به دلی که دلش دریا بود رود شد عشق ولی در پی دریاها بود پشت پرچین اقاقیا کمی نور زرخ مهتابان بود شاعر-حسام الدین شفیعیان
-
هنر,قلم,رسالت هنر برای هم,برای تفکر
سهشنبه 14 دی 1400 22:48
در پس هر کلمه چو اندیشه کنی خود حاصل دگری زتفکر زقلم زنوشتن زهنر چو اندیشه کنی خود هنری قلم از فکر چو نتراوش کند در بندست بر در از آن چو اندیشه زگفتن زنوشتن چو شوی چون هنری وگرنه رود مانده بر سر صخره زسنگ خواهد خفت چو زگفتن زخفتن زهنر در بر آن رسالت زقلم چون تو شوی حرف زقلم چون هنری ورنه از ماندنو رفتن چه حاصل زبی...
-
شهری رویایی
سهشنبه 14 دی 1400 22:39
یک سبد شعر برای کلبه ی تنهایی یک سبد واژه پر از حجم دردو کمی بارانی نغمه ای که مرا میبرد با خود به شهری رویایی آنجا باغبان داشت گلی و گیاهو دلی دریایی پشت پرچین اقاقی یک نفر شعر میخواند از غم واژه کمی حرف کمی گل میکاشت جای حرفم نبود طاقچه ی حجم هجایای کشیده روی کلمات پتک انگیز ترین خورد کننده داشت کلمه روی ردیف صبح...
-
/شمع و شمع ها/
سهشنبه 14 دی 1400 22:36
/شمع و شمع ها/ آتش در دل پروانه زدن چون شمع به روی گلو گردش ایام زدن شمع دوریست که پروانه بگردد گرد آن جمع شمعی که سوی جانانه زدن ماحصل نقطه پرگار جهانیم خوش آنکه پرگارش دور خوبی بر جهان متبلور زدن چه تبلور الماس که در دل دیگران خوبی برای دل جانانه زدن حسام الدین شفیعیان
-
قلب تپنده
سهشنبه 14 دی 1400 22:34
قلب تپنده اگر ریشه کند فکر را آغاز سر ریشه کند قلب تپنده مغز تفکر شعر درون ماست غزل بیت بیتش سروده ناسروده ماست اینجا مدار عاشقی پرچین اقاقیاست کمی برای شعرم بذر بشو اینجا سرودن ناسروده هاست Hesam-shafieian
-
کوزه از چه طرح عالی میداشت
سهشنبه 14 دی 1400 22:31
شعر را کوزه گری خواست که طرحش بزند دور دور به دستان هنرمند خودش طرح بزند خواست شعر را به دستش درون کوزه حرف بزند حرف زد درون کوزه نه برون آن طرح زد گلهای بنفشه و سنبلو آفتابگردان برونش چه زیبا مینگشت کوزه گر غم خود را به کوزه چه زیبا میزد انگار تمام ساعت همان طرح زدن خواب کوزه زطرحش برون شعر زدن دیدم که هنر طرح زدرون...
-
/خود از خود بشکنو خود شکن از فکر دگری/
سهشنبه 14 دی 1400 22:28
بنهو بارو ببندو نمنی زمنی از من بی من شو تو مرد دگری خود بتکانو بتکونو تکانی زفکرت بدهو تو شو ای فکر چو مرز بی نشانی از نشانی که رسد بر دل دوست چو تمنا بکنی ز خود زخود زدیگری تو دگر خود زبی خود شده ای چو درخت بی ثمری بالو بالت به پرواز دلت آینه ای از بر عشق چو به بر بندیو بندی زخود تو ثمری شبو شبها برفتو تو همی شو که...
-
/رود و دریا/
سهشنبه 14 دی 1400 22:23
در مسیر رود بود سنگلاخ ها رود زصخره زدو شد سیلاب ها آرزویش به دریا رسیدن میرفت در مسیر دریا چه بود سنگلاخ ها رود گلالود شد از سنگ خاک گرفته مدتی ماندو بو گرفت زسنگلاخ ها سد او شدن تا به دریا نرسد سد او که اندیشه دریا شدن ها خروش او باران میگرفت زسنگ شکستو شد همره دریاها شاعر-حسام الدین شفیعیان
-
زندگی
سهشنبه 14 دی 1400 22:20
من با قافیه ها هم وزنم یک مصرع پر حرفم من قافیه ی سرگردان بی حرفم یک سبد شعر پر دردم جایی در اخر بیت ها یا یک مثنوی پر از خار برگم اخر خواب ها یا اول سپیده ی صد برگم نشسته بر تاج رنگین کمان یا شیرازه ی ریشه ای پر دردم کنج گنج تو یا روی طاقچه بی برگم درخت تنومند کاغذ شده ی این برگم سفرنامه ی تو شاید این قصه ی صد برگم...
-
/مترسک قصه/
سهشنبه 14 دی 1400 22:17
مترسک تنهایی ها چرا غمزده ای در میان شب روز چرا تب زده ای چرا قصه ی اینجا تبی مفرد داشت با فعلو مضارع غمی مبهم داشت روی شاخه های فردا برگی از پائیز بود قصه از اول خط برگ ریزان تب جالیز داشت آدم برفی هم مثل این شعر غم فردا داشت کوچه ی شب زده در تاریکی قصه ی مردنو مرگو تب پائیز داشت حسام الدین شفیعیان
-
پری دریایی
سهشنبه 14 دی 1400 22:03
قدم هایت را آهسته بردار پری دریایی به ساحل انسانها خوش آمدی دلت را دریایی نگه دار اینجا شهر است نه پشت دریا قایقی اگر داری جا بگذار عاشقانه برگرد به دریا شهر با تمام آهنی بودنش تو را خورد خواهد کرد شهر چراغ دارد آن هم قرمز حسام الدین شفیعیان
-
/سکوت نهنگ ها/
سهشنبه 14 دی 1400 21:59
قدم هایتان را آهسته بردارید آدمها ساحل سکوتی عمیق دارد کمی برایشان ساز بزنید دیگر نهنگ هابیدار نمیشوند سکوت کنید آدمها نهنگ هاخوابیده اند حسام الدین شفیعیان
-
/شاعر خواب های دلتنگی/
سهشنبه 14 دی 1400 21:56
شاعر خواب های دلتنگی رویاهای قصه ی دلتنگی تواریخ تاریخ بدون سال سالهای قصه ی دلتنگی پنجره ی رو به شهری آهن آهن های قصه ی دلتنگی کارناوال شهرنشینی بوق ممتد ترمز روی کلمات هجایای کشیده از درد دلتنگی ماضی بعید قصه دیروزها فعل حال قصه امروز دلتنگی خاطرات خیس باران زده سال شمسی قمری زدور شعر منظومه مثنوی دلتنگی تالاب غرق...
-
/مسافر تنهایی/
سهشنبه 14 دی 1400 21:52
ای مسافر تنهایی روی پیچک ماه سیاره ی آدمک های خیالی شعری که میبرد مرا در پیله خود بر سوار سروده ی بارانی جایی که سوت سوتک فلوت غار درون بیشه های بی فردایی سکوت سمفونی درون خود شکستن ها پتک درون بذر روشنایی ساختار ماضی بعید برای فعل حال از هجایای پتک جمله انگیز روح زمین خسته از درون نخ درون بادبادک باد های دریای شمالی...
-
/سمفونی برکه/
سهشنبه 14 دی 1400 21:48
/سمفونی برکه/ سمفونی سکوت انگیز مرغابی ها غازک های قارقاری در بیشه زاران روی برکه نهالی خشک غزل در بر مردن جهانی خوش بال هایت را باز کن آدمک شب های زمین سر فصل غروب قصه های آرزوهاست حسام الدین شفیعیان
-
/شب شعر ماهی ها/
سهشنبه 14 دی 1400 21:44
/شب شعر ماهی ها/ شهری که میبرد چراغ قرمز را زرد در زمستان قصه آدمک ها نغمه میخواند سروده ای برای زمین نقطه های چند نقطگی بر زمین شوریدگی موج ندارد دریا انگار خواب دریا دارد قصه فردا جایی در دل فانوسک دریایی مردی فریاد زد آی دریا شهر مرا در خود خانه دارد دلی دریا به دریا خانه دارد همانجا که مرا شعر میخواند درون جملگی...
-
فیلمبرداری
سهشنبه 14 دی 1400 20:30
-
فیلمبردار-حسام الدین شفیعیان
سهشنبه 14 دی 1400 20:16
-
فیلمبردار-حسام الدین شفیعیان
سهشنبه 14 دی 1400 20:15
-
فیلمبردار-حسام الدین شفیعیان
سهشنبه 14 دی 1400 20:14
-
فیلمبردار-حسام الدین شفیعیان
سهشنبه 14 دی 1400 20:13
-
فیلمبردار-حسام الدین شفیعیان
سهشنبه 14 دی 1400 20:12
-
فیلمبردار-حسام الدین شفیعیان
سهشنبه 14 دی 1400 20:12