شاپورو پرویزو ناصرو جمشید در متینگ عصرانه خود جمع بودند که شاپور گفت راستی الان ناصر الدین شاه میخواد چکار کنه وضعیت کشور ناجوره که پرویز گفت نگران نباش من میدونم الان کشور دست ناپلئونه و دستی کشید به سبیل سفید خودشو گفت من میدونم ناپلئون بلده که چجوری کار کنه شما اصلان نگران نباشید.ناصر گفت اصلان اینجوری که من میبینم کوروش اگه بتونه کشتی هارو ببره اون سمت رد بشن مشکل حل شده.جمشید گفت دایناسورها اگه بتونن مغازه منو خراب نکنن من میتونم سال دیگه یک مغازه بزرگتر دور میدان دایناسورک زیبا چقدر ماهی بزنم.که یدفه کامپیوتر توی حال ارور داد و ساعت رو نشون داد که برن درست کنن والا هیچ صفحه ای باز نمیشه.شاپور گفت جمشید تو واقعن فکر میکنی ما میتونیم یک وزیر خوب انتخاب کنیم.که ناصر وسط حرفشون لگد کردو گفت تا زمانی که من وزیرم هیچ وزیری انتخاب نمیشه.پرویز گفت مشکل آپارتمان ما به این چیزها حل نمیشه بهتره منو برای پادشاهی ساختمان انتخاب کنید که گفتن چه اختیاراتی میخوای گفت چی دارین گفت قبض برقارو بزنی به تابلوی اعلانات گفت سنگینه این مسئولیتش فقط کار یک آدم قوی هست. گفتن رای میگیریم هر کی چایی شو با مربا بخوره اون پادشاه ساختمونه ناصر گفت هر کی بتونه سه تا آجر با هم برداره تا خط پایان برسونه اون قویترین مرد ساختمونه.که پسر ناصر اومد با ده تا قرص و یک پارچ کامل آب گفت بابابزرگ بابابزرگ بابابزرگم قرصاتو خوردی گفت دقیقن کجایی گفت قرصا همینجاست گفت آن شب جان افروزم منتظرت بودم که پسر ناصر البته از هفت نسل قبل او یا چند نسل متوازی با او گفت من به بابام گفتم وقتی فوت کنی برا شما رادیوشو به ارث بزاره منتها تورم رفت بالا فروخت به جوجه فروش سر محل.گفت بابات مرد بزرگی بود اون وقتی سبیلاش در اومد تو سه سالگی بود که فهمیدم مرد شده. گفت جلل القدرت من هنوز 40 سالمه سه لاخ سبیل دارم اون تو سه سالگی. گفت راستی تو کی هستی گفت من مرد تنهای روزم گفت پس من حتمان وزیری هستم. گفت نه تو سلطانی هستی که خلاصه متینگ عصرانه به دلایل وضعیت سر ساعت قرص ها تمام شدو تنها خاطره ای ماند از این متینگ برای نسل های بعد آنها که می آیند و آنها هستند و میروند و حتمان قرصاشونو سر موقع میدن.
طنزنویس-حسام الدین شفیعیان
رز که دم در خونه مجللشون ایستاده بود . همینجور یه ریز خواستگار با پورشه و لامبورگینیو بنز میومدو رد میکردو هی میگفت نه تو ر نمخامو ایرو نمخام اورو نمخام.یدفه دید یه نفر از خیابون هانس برگرد کوچه بن بسته پیچید دم در کاخ ترمز زد اومد پایین خسته دل شکسته گفت من جکم گفت ماشینت چیه. گفت پراید 92 اما بیمش تا 91 سفید یخچالی شیشه 70 درصد دودی قالپاق با نوشابه سییاه شسته. صندلی دستی تنظیم کولر برقی . موتور خسته دنده دلش شکسته. فرمون تو حالت رفت ام برگشت بازگشت همه ما بسوی اوست پراید وسیله عاشق زنای به پول اهمیت نده خواستگار داری بزار کنار من مرد رویاهاتم که با پراید سفید اد دم خونت خوابیده لگد محکم نزن به بختت بپر چمدون جمع جاده بالا . ماه عسل لب چشمه . هندونه . نوشابه.
گفت تو خونتون کجاست؟
گفت کوچه بالا دوبل برگر دم درمون یه مرده هست همونجا بقلش گیم نته. کنارش کله پزی.
گفت اه تو بچه خیابونه جردنی تو هاکل برفین بلوار دوم کنار منزل مادام کم بریز چایی پر رنگ نریز.
گفت اد همونی که تومیگی ده متر این سمت پلاک دویستو بیستو دو
گفت من اومدم
گفت چمدونی چیزی ازدواجی
گفت من روشنه فکرم
گفت فکرت الان کجاست
گفت تو پرایدت که دیدم فکر از سرم پرید
جکم گفت اول که منم خریدم فکرم از سرم پریده بود الان فکرم جا افتاده اما ماشینم رو میخام بدم پشت قبالت بزنی
مال خودت
گفت قصرتون الان مزنش چنده
گفت ولا متری که نه کلشو بدیم جزیره جیبوتی رو میتونیم بخریم
گفت العجبا
سوار شدن رفتن کنار دریا که دیدن یه کشتی داره میاد تو ساحل لنگر بندازه گفتن ما گمشدیم . اونا هم گفتن ما هم گمشدیم سوار شدن حالا چجوری بکس بات کرد کشتی بماند رفت تو دریا جک رز تو وسط کشتی سفره انداختن دیزی میخوردن نگهبان دید حواسش پرت شد گفت اینا چیه گفتن لقمه میخوای خلاصه کشتی خورد به پرچم مشهد نصف شد.همه مونده بودن این پرچم چجوری از وسط جزیره کارائیب اومده از مشهد همه مونده بودن که کاپیتان گفت پرایدو بندازین تو دریا همه رو نجات میده. گفت جک اگه بزارم دست بزنید بهش کتشو در آورد همه داشتن غرق میشدن اون داشت کاپیتانو میزد . که نگهبان شلیک کرد دیدن تفنگ آبپاش دادن دستش. خلاصه. همه غرق شدن غیر رز اون دستشو گرفته بود رو پراید که کولرش روشن شده بود جا بخاری یخ کرده بود لگد زد به دم درش آهنگ پخش شد قایق نجت گفت یه موجود پرنده میبینم سفید یخچالی رفتن سمتشو نجاتش دادن بعد خاطراتشو نوشت که پرایدو حذف کردن نامردا والا تاریخ اصلش این بوده خلاصه کلاغ آخر قصه بیهوش شده بود داستان کششش بالا بودو بهش آب قند دادن تونست بره بشینه رو درخت خونش پیش کشش.
طنزنویس-حسام الدین شفیعیان
وای مامی اومد!!!
کی
همونی که منتظرش نشستیم؟؟؟
چه کسی یعنی؟؟؟
همونی که پنچه طلاست نصف پنچش تو دماغشه
نصف سبیلا شیرین جون
نصف سبیلا ترشی جون
وای چه ابهتی داره دختر
وقتی راه میره انگار داره حرف میزنه
چی میگه یعنی
تو چشماش کلی حرفه
سلام
سلوم
وای مامی خارجیه
واقعن
ما نوبت داریم
کی بهتون نوبت داده
اکی
اینجا ابرو برداریم زیرش چمن بکاریم چند میشه
قدیمی شده
الان ما ابرو زیرش برمیداریم بقیشم بر میداریم همشو که برداشتیم هیچی نموند میشه چهارصد هفتاد تومن
وای بی ابرویی چه عالی
بله الان مده
مد کجایه
مد همین خیابونو چند تا خیابون بالاتر منتها با تاکسی برید تو جمعیت نرید
چرا
ممکنه متد منو بردارن
اونا ابرو بر میدارن جاش دو تا خط میکشن یک ضربدر میگیرن چهارصدو هفتادو دوتومن
من کل ابرو رو بر میدارم تازه هیچی هم نمیزارم یک درصد دو مثقال کمترم میگیرم
تازه الان مد اومده کلان مو از ته میزنم
جاش شاخ میکارم بالاشم دو تا پرتقال میزارم روشم تار عنکبوت متد آفریقای شمالی
وای نه اون نمیتونم بعد برم تو مهمونی
چرا
میگن شاخ دارم
الان باید شاخ باشی وگرنه شاخت میزنن
کیا شاخ میزنن
شاخ ترا
هر چی شاخت بلند تر باشه شاخ تری
وای چه فلسفی
شما چی خوندین
من فوق دکترای نهضت سواد آموزی شرق رو دارم
تازه پرفسورای رشته طب خیلی دیگه فوقش لیسانس
وای وی وای وووو وای
کفتون دنده کشی شد
بله دهانمان بسته نمیشه
خب مسواکم بزنید
بله چشم
آفرین
ببخشید شما چرا سبیل دارید
آخه من نصف سبیلا شیرین جون کنده
شیرین کیه
اسم اصلیش شیرین نیست
پس چیه
تکی اکی واکی تاکی تا به کی تاکی
کجائین
مال غرب جنوبی شرقی قاره هنوز نیومده ان
ایشونم آرایشگرن
نه ایشون سبیل برمیدارن فقط
وای چی باکلاس
بله کلی کلاس رفتن
چه کلاسا رفتن
آشپزی نپزی,لباس ندوزی,کاشت درخت روی ناخون,کاشت هر چی روی پوست,کاشکی کشکی نپزی,یه چیزی میشی
اه ما حتی گاد
بله یس ماینیمیز وان تو تری فو
الف ب ت س چ ج
تا این حد
فلسفه خونده چجوری میشه فکر نکرد
از دانشگاه هانسفورک محله پروین و شرکاء بغیر از اکرم و سوسن خانم
باشگاه تار عنکبوت رفته.الان تو کاهش وزنه یکمی دیگه بره رو مثقال برنده دو دوره عنکبوت طلایی میشه
خلاصه من وقتم تموم شد شما پستون فردا نه چهار تا فردا دیگه پس از آن فردا بیاد
وایییییییییییی چی بد
همی که هست
وای مامی چه با کلاسن بریم هر چی دیرتر کلاسمون بالاتر میره
بریم دخی کلی کلاس بزاریم.
===
طنزنویس-حسام الدین شفیعیان
چنگیز که تو خونه حوصلش ترکیده بود.ورداشت گفت جمعه هستو امواتم مرخصی بریم قبرستون.
خانمش گفت وای چه رمانتیک
بریم منم غذا پلو زرشک با یک بال مرغ درست کردم
چنگیز سه بچه یه زن یه موتور یه قابلمه رو به سمت قبرستون
خانمش پرتقال پوست میکند میداد دهنش همینجور بادم میزد آب پرتقال تحویل پشت سری میدادو خلاصه بعد 4 ساعت رسیدن قبرستون
بساط نهار آماده چنگیز تو سایبون زیر درخت هندوانه
روبرو بلوک مرده ها
یه حال هوای خاص
دلش گرفت زد زیر گریه.
یحتمل گفتن آفتاب زیاد خورده به کلش رفت یه قاچ هندوانه گذاشت رو سنگ قبر روبرو گفت هر وقت تشنه شدی بیا بیرون بخور
یکی داشت رد میشد گفت خدا همه رو شفای فوری عنایت کنه
چنگیزم گفت آمین
رفت دوباره با خانمش بود که یه آقایی اومد گفت فاتحه فوری میخونم زیر قیمت سایرین
گفت چنگیز چقد
گفت 3500
چنگیز گفت 1500 میدم یک دورم برام آهنگ کجایی رو بخون یارو هم گفت میترسم فشارت بیفته خرج کنی
چنگیز خورد بهش شاید بر کشتی فرنگی با یارو انداخت زدش زمین
یارو گفت مرده هات گور به گور شن
که چنگیز متحول شد گفت اگه اینو نمیگفتی ممکن بود به دیار باقی به سرعت بشتابی
خلاصه سمت عصر بود که با لگد زد به قابلمه
خانمش گفت هه وحشی
گفت چنگیز این دنیا وفا نداره
گفت خانمش هفته بعد میبرمت صحرای جیبوتی اونجا فرش بندازیم
گفت چرا
گفت تو باید دور از محیط رفتگان باشی
اونجا نه کسی میره نه کسی میاد
گفت چنگیز این غافله عمر عجب میگذرد برخیز بریم
رفتن کلاغه هم رو موتور ایستاده غار غار میکرد.
که آب هندوانه خورد صورتش
طنزنویس-حسام الدین شفیعیان
خونه مادربزرگه دیگه کرسی نداره
خونه مادربزرگه پنت هاوس عالی داره
کنار خونه اون کافی شاپ برقراره
تو خونشون مودم وایرلس داره
تو چت نگو بلایه عکس دندون مصنوعی داره
خونه مادربزرگه حجم بالایی داره
گیگاشو نگاه کنی دانلود آزاد داره
عیدا میره آنتالیا مهمونی خز شده چی سفر دور دنیا داره
آجیل نگو قهوه جوش داره دبل سینگل میزاره
عیدی جای هزاری تراول سبز میزاره
جای حوضش عوض شد جکوزی آبگرم داره
برا رفتن به جایی اتوبوس نگو تاکسی دربست داره
جای عکس بچه هاش رو یخچال سلفی عالی داره
خونه مادربزرگه دیگه صفا نداره
خونه مادربزرگه کلاس عالی داره
آخر شعرم شده حافظ میگه گمشده جای فال حافظ هایکو اصلان شیشو هشت میزاره
حسام الدین شفیعیان