/عشق سالهای کلم/
کلم قربون که اسمشو تغییر داده بود به جک تراولتا کنجی تصمیم گرفت بره به تولید ساخت کشتی غرق نشو چرا آخه غرق میشی که خط تولید پلاستیکی اونو با موفقیت تمام از خراب شدن 95 درصد محصولات به 5 درصد اون به اتمام رسوند و تصمیم گرفت بره خواستگاری کوکب که اونم اسمشو تغییر داده بودو گذاشته بود گل میخک رفت در خونشون دید در گذاشتن آیفون تصمیمی زنگ که میزد آیفون تصمیمی عمل میکرد میگفت طبقه بالاتر تا رسید به در خونه میخک در زد کوکب وا کرد درو گفت سلام به روی ماه نشسته و سبیلای در نیومدت و موهای قشنگت که مثل حلقه های مفقوده اثر مامانمو خانواده و داوینچی به غیر اون البته.و شرکای سهیم در خلق بهترین اومدن تو که من با شلوار خانه بابام و شستن اون مشغولم. که گفت مهم تفاوت هست که فهمید مرد شده.گفت تو همونی که یک روز با اسب شاخدار بالداره دو تا گوزنی میاد گفت اد که اون تو هالیووده ولی من داداششم.گفت نفرما داخل گفت چرا گفت تو لیاقت پرنسسی مثل منو نداری.گفت پرنسس کی بودی تو و گفت درسته تو وقتی از خواب بلند میشی با آب گلدون صورتتو میشوری و مسواکت با خمیر دندون ما فرق داره ولی یک اشتراک مهم داریم گفت چی دقیقن بگو کجای ما اشتراک داره گفت من وقتی اولین بار خواستگاری تو اومدم 2 سال و دو ماه بیست و دو روزم بود الان پنچاه سال بیست خورده ایم و تو هفتادو سه چهار سال شیرین داری گفت من خودم نخواستم ازدواج کنم کیس داشتم همین مش کاهو قربون که الان اسمشو گذاشته بتهوون تو کی هستی اون اومد اون زمان خواستگاری من با دو مثقال طلا گفتم نه تو با ربع سکه بهار غیر آزادی و ده شاخه کاکتوس نروئیده از گلدان اومدی میگی دستمو بگیر بریم تو زندگی فکر کردی من از این دخترام که زود بگم بله باید درخونمون سبز بشی گفت میترسم تو قبرستون دفن بشیم. گفت من اد حداقل دویست عمر میکنم گفت ولی من شصت جک در میره میفتم زمین گفت عمر دست خداست گفت پراید وسیله هست که من ندارم ولی خب ایرانسل که دارم سمبوسه هم گاهی دوست دارم گفت اگه من زنت بشم منو با چی میزنی گفت با بیل. گفت خیلی تفاهم نداریم منو با گل میزنی گفت برو بابا مرد انست که با گرز زنش را خورد کند گفت اد تو وحشی بافقی شعراشو خوندی ولی منششو یاد نگرفتی روش خودتو اجرا کردی. گفت نه گربه رو دم در کشتم. گفت تو منو هم کشتی منتها شب به خوابم اومدی چشمات منو یاد فیلم اگه رفتی درو ببند من خوابم میاد برنده جایزه اسکار محله کوکب اینا میندازی آیا. گفت مهم این نیست که اون پدری که شلوار تو خونشو میشوری رفت قبرستون مادرت رفت به عالم اموات برادرات رفتن به عالم اموات مهم اینه که تو موندی تکو تنها. گفت ما اختلاف سنی زیادی داشتیم طبیعیه میخک بمونه اما گلای یاس الماسی طبق طبق برند. گفت من برای تو خیلی زحمت کشیدم گفت مثلان چکار کردی گفت هر بیست سال یکبار به یادت بودم و گفتم کی میشه برم خواستگاریش و اون بگه تو همونی که یه روزی منو با خودت میبری توی قصر بیست و دو متری.گفتم من لیاقت میخک رو دارم اما میخک لیاقت منو نداره گفت چی میگی من خودم خواستگار داشتم خلبان بود منتها تو اوج پرواز رفت. گفت خدا همه ورزشکارا رو نگه داره . گفت کاری که اون میکرد ورزشی نبود چرخشی بود چتر نجاتش باز شد اما برنگشت رفت به دیار باقی رو سنگ قبرش نوشته ای زندگی سوختیم اما تو مارو دود کردی.یک شعر مضمون داری هم نوشته شده جا نشده پشت سنگ قبر نوشتن ای که از اینجا میگذری پاتو محکم نزار میپره. بعد گفتن کی گفت اونی که میپره.خلاصه من خواستگار سنگین داشتم تو که سبکشی. خیلی هم جلفی تازه شبا که ما میخوابیم تو چرا بیداری گفت من خب تو قسمت کشیک کوچه هستم که گربه ها رو بپایم چون میگن گربه نبین چه ریزه پلنگ جاش تمیزه. خلاصه گفت شغلت چیه گفت من مدیر امور کوچه و مراتع سبز باغچه و دریچه ای به سمت هم هر روز بگو مگوی هم. گفت تو رفتی برا من شغل پیدا کردی من میزامپلیم ماهی یک میلیون میشه گفت برو تو سیمان بریزی رو صورتت هم فایده نداره گفت برو ببینم همش شده قیافه مهم دلمه گفت دلت چیه گفت یه دریاست بعد گفت عجب حکایتی شده تو همونی نیستی که خیلی سال پیش وقتی منو تو جوراب فروشی دیدی گفتی تو منو یاد اموات درگذشتم میندازه گفت چرا الان دیگه منو یاد اموات بعد دفن پوسیده میندازی گفت مهم دلم هست گفت دلت چیه گفت اقیانوس اطلس. گفت من برم تو هم برو ما بهم نمیخوریم کوچه قلب ما تیرک چراغش سوخته برج میلاد دیگه بین ما فاصله نیست اورست هم اگه بیاد دقیقن کجایی برو دیگه سیاهم نکن قاشقونه نگام نکن گفت من رفتم همونجایی که رفتم گفت از کنار برو نفتی نشی.
طنزنویس-حسام الدین شفیعیان
1-ته آخر همه شعرها تخلص نیست توقف هست
2-مدادی که تیز نمیشه سرکن خراب داره
3-جایی که محصول را گذاشتیم همان جایی بود که محصول را برداشتیم
4-بادبادکی که بالا نره سریشش زیاده پایین بجاش میره
5-حلزون اگه دنبال خونه بره بالا خونشو اجاره داده
6-مقابل تابلوی ایست ممنوع ایستاده ممنوع
7-جایی که خطر شنا کردن تابلو زدن تابلو رو چرا برعکس مقابل دریا زدن
8-مردی قهرمان شده بود اما تصمیم گرفت مدالشو بفروشه پهلوان بشه اونم به قیمت سربلندی یک پهلوان زندگی
9-مقصد اگه درست باشه تمام جاده ها هم رسالت میشن مهم اینه که توی پیچ جاده ها در جا نزنیم والا رسالت میشه جاده عبرت
10-یخ فروش یخش نه آب شد نه تموم شد گرون شد اما یخش یخچالی شد یخ در بهشت هم گرون شد دیگه کسی با یخ نرفت بهشت
چراغانی مسیری خالی روی تقاطع زمین جایی هست طوفانی برای نغمه هایی که میبرد کوچه را ای مرد شب زده در خلوت تنهایی زمین وسعت پرواز هست اینجا فاصله های نجومی متن میشوند برای خلوت تنهایی ها.
...
کوچه دلتنگی منو تو کجای قصه خوابیدی. دستانت وسعت مهربانی بود. ای زیباترین سروده مهربانی من. ای بال افکارت رویش انسانیت. و ای لبخندت تمام طلوع های زیبایی من. کاش یکبار دیگر از کوچه تنهایی من بگذری. من اینجا سخت دلتنگ تو ام. تو که برایم تمام قصه های مهربانی هستی. کاش یکبار دیگر تو را ببینم. تو وسعت تنهایی مرا با مهربانی پر کن. پدر ای واژه عشق ای مهربانترین سروده عاشقانه زمین. من تو را هیچگاه فراموش نمیکنم. من با خیالت شهر دیدار آرزوهایم. ای مهربانترین سروده من
...
پیانیست ضربه زد روی نت هایش فالش شد تمام خواب آرزوهایش. مردی روی طبل زندگی چراغ قرمزی بود و مردی درون ترانه هایش آواز شهر. زمستان قصه کلاغ بردار نیست. سرمای کلمات میخشکاند درون پیله را. پروانه ها جمع شده در پیله تنهایی. سروده ای که میبرد فصل اقاقی را. پیچک زندگی دور زمین. کلمات منحنی در اتصال جاده زندگی. کودکی که بادبادکی را میبرد به آسمان. زمین وسعت شهر آرزوهای خیالی. من را درون ذهنت بنمای بر دلت اگر تو هم حس سروده ای شبانه هستی.
...
دشت وسیع درون تنهایی خود بیگانه زاحوال گوشه از درون برون بنمای که خانه درون قلب هاست. مهربانی وسعتش بدون مرز جغرافیا هست. اشک را ترجمه کن میشود فریاد های خاموش زندگی. آرام بخواب شهر رویایی من اینجا فاصله من و تو طولانیست. خواب رفته حافظه تنهایی من مرا با خود ببر به آنجا که آرامش هست. درد نیست. من خسته از رنج هایی که مرا میبرد در خود. من بیدار ایستاده ام طلوع خورشید زیباست. زمین میان تاج رنگین کمان بلندای وسعت قلب انسانهاست.
...
شب سرود آهنگی مبهمست زیر آواز پرندگان خوابیده در فراز بلندای زمین. اینجا مدار عاشقی یعنی وسعت دلتنگی آسمان. ابرهای خیالت را بگشای و درون ان پرنده ای بشو برای دردهای زمین. درون خود درد درون برون لبخند اینجا لبخند را ترجمه میکنند و اخم را مترجمی دیگر. آهای زمین کجای تاب خوردنت ایستاده ای در چرخیدن. برای من کمی آواز بلند سر بده جایی که میبرد درد را من با تمام خنده های زمین و اشک هایش آشنا هستم. برای زمین جغرافیایی به وسعت مهربانی بشویم.
...
خنده کنان در دردها روانه شو و مثال عقابی بلند پرواز بر فراز آسمان بنمای تا ببینی شکوه کوهستان را.شب های دلتنگی سازی نهفته دارد کمی برای زخم هایم مرحم بیاور.اینجا غروب دلتنگی هاست.شب و مهتاب برای آدم ساز غم میزند جایی که میبرد ستاره را درون ابر . باران وسعت تفکرت را بر زمین افکار بریزان شاید رنگین کمانی شود به سوی طلوعی زیبا.